Resurrection: Luke 24:13-32, Luke 24:44-47, 1Cor 15:14-19, Rom 8:34
Luke 24:13-32
13: Behold, two of them were going that very day to a village named Emmaus, which was sixty stadia{60 stadia = about 11 kilometers or about 7 miles.} from
14: They talked with each other about all of these things which had happened.
15: It happened, while they talked and questioned together, that Jesus himself came near, and went with them.
16: But their eyes were kept from recognizing him.
17: He said to them, "What are you talking about as you walk, and are sad?"18: One of them, named Cleopas, answered him, "Are you the only stranger in
19: He said to them, "What things?" They said to him, "The things concerning Jesus, the Nazarene, who was a prophet mighty in deed and word before God and all the people;20: and how the chief priests and our rulers delivered him up to be condemned to death, and crucified him.
21: But we were hoping that it was he who would redeem
22: Also, certain women of our company amazed us, having arrived early at the tomb;23: and when they didn't find his body, they came saying that they had also seen a vision of angels, who said that he was alive.
24: Some of us went to the tomb, and found it just like the women had said, but they didn't see him."25: He said to them, "Foolish men, and slow of heart to believe in all that the prophets have spoken!
26: Didn't the Christ have to suffer these things and to enter into his glory?"27: Beginning from Moses and from all the prophets, he explained to them in all the Scriptures the things concerning himself.
28: They drew near to the village, where they were going, and he acted like he would go further.
29: They urged him, saying, "Stay with us, for it is almost evening, and the day is almost over." He went in to stay with them.
30: It happened, that when he had sat down at the table with them, he took the bread and gave thanks. Breaking it, he gave to them.
31: Their eyes were opened, and they recognized him, and he vanished out of their sight.32: They said one to another, "Weren't our hearts burning within us, while he spoke to us along the way, and while he opened the Scriptures to us?"
لوقا ٢٤: ١٣-٣٢
در همان روز، دو تن از آنان به دهکدهای میرفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.۱۴ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو میکردند.۱۵همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.۱۶امّا او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود.۱۷از آنها پرسید: «در راه، دربارۀ چه گفتگو میکنید؟» آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند.۱۸آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بیخبری؟»۱۹پرسید: «کدام واقعه؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.۲۰سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند.۲۱امّا ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.۲۲برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکندهاند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند،۲۳امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیدهاند که به ایشان گفتهاند او زنده است.۲۴برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.»۲۵آنگاه به ایشان گفت: «ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید!۲۶آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟»۲۷سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتبمقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
۲۸چون به دهکدهای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که میخواهد دورتر برود.۲۹آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند.۳۰چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.۳۱در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا دردم از نظرشان ناپدید گشت.۳۲آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن میگفت و کتبمقدّس را برایمان تفسیر میکرد، دل در درون ما نمیتپید؟»
Luke 24:44-47
44: He said to them, "This is what I told you, while I was still with you, that all things which are written in the law of Moses, the prophets, and the psalms, concerning me must be fulfilled."
45: Then he opened their minds, that they might understand the Scriptures.
46: He said to them, "Thus it is written, and thus it was necessary for the Christ to suffer and to rise from the dead the third day,47: and that repentance and remission of sins should be preached in his name to all the nations, beginning at
لوقا ٢٤: ٤٤-٤٧
آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، میگفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد.»۴۵سپس، ذهن ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتبمقدّس را درک کنند.۴۶و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوّم از مردگان برخواهد خاست،۴۷و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.
No comments:
Post a Comment