Friday, 7 September 2007

Good news at last

Good news at last: Luke 4:14-21, Mark 1:14-15, Mark 2:1-14, John 3:16, John 10, John11:25-27

Luke 4:14-21

14: Jesus returned in the power of the Spirit into Galilee, and news about him spread through all the surrounding area.
15: He taught in their synagogues, being glorified by all.
16: He came to Nazareth, where he had been brought up. He entered, as was his custom, into the synagogue on the Sabbath day, and stood up to read.17: The book of the prophet Isaiah was handed to him. He opened the book, and found the place where it was written,18: "The Spirit of the Lord is on me, Because he has anointed me to preach good news to the poor. He has sent me to heal the brokenhearted, To proclaim release to the captives, Recovering of sight to the blind, To deliver those who are crushed,19: And to proclaim the acceptable year of the Lord."20: He closed the book, gave it back to the attendant, and sat down. The eyes of all in the synagogue were fastened on him.

21: He began to tell them, "Today, this Scripture has been fulfilled in your hearing."

لوقا ٤: ­ ١٤- ٢١

عیسی به نیروی روح به جلیل بازگشت و خبر او در سرتاسر آن نواحی پیچید.۱۵او در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد، و همه وی را می‌ستودند.

۱۶پس به شهر ناصره که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شَبّات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند.۱۷طومار اِشَعْیای نبی را به او دادند. چون آن را گشود، قسمتی را یافت که می‌فرماید:

۱۸«روح خداوند بر من است،

زیرا مرا مسح کرده

تا فقیران را بشارت دهم

و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران

و بینایی را به نابینایان اعلام کنم،

و ستمدیدگان را رهایی بخشم،

۱۹و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.»

۲۰سپس طومار را فرو‌پیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند.۲۱آنگاه چنین سخن آغاز کرد: «امروز این نوشته، هنگامی که بدان گوش فرامی‌دادید، جامۀ عمل پوشید.

Mark 2:1-14

1: When he entered again into Capernaum after some days, it was heard that he was in the house.
2: Immediately many were gathered together, so that there was no more room, not even around the door; and he spoke the word to them.3: Four people came, carrying a paralytic to him.
4: When they could not come near to him for the crowd, they removed the roof where he was. When they had broken it up, they let down the mat that the paralytic was lying on.
5: Jesus, seeing their faith, said to the paralytic, "Son, your sins are forgiven you."6: But there were some of the scribes sitting there, and reasoning in their hearts,7: "Why does this man speak blasphemies like that? Who can forgive sins but God alone?"
8: Immediately Jesus, perceiving in his spirit that they so reasoned within themselves, said to them, "Why do you reason these things in your hearts?9: Which is easier, to tell the paralytic, 'Your sins are forgiven;' or to say, 'Arise, and take up your bed, and walk?'
10: But that you may know that the Son of Man has authority on earth to forgive sins"--he said to the paralytic--11: "I tell you, arise, take up your mat, and go to your house."
12: He arose, and immediately took up the mat, and went out in front of them all; so that they were all amazed, and glorified God, saying, "We never saw anything like this!"13: He went out again by the seaside. All the multitude came to him, and he taught them.
14: As he passed by, he saw Levi, the son of Alphaeus, sitting at the tax office, and he said to him, "Follow me." And he arose and followed him.

مرقس ٢: ١-١٤

آغاز بشارت دربارۀ عیسی مسیح، پسر خدا.

۲در کتاب اِشَعْیای نبی نوشته شده است:

«اینک رسول خود را پیشاپیش تو می‌فرستم،

که راهت را هموار خواهد کرد؛»

۳«ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد:

”راه را برای خداوند آماده کنید!

مسیر او را هموار سازید.“‌»

۴مطابق این نوشته، یحیای تعمیددهنده در بیابان ظهور کرده، به تعمیدِ توبه برای آمرزش گناهان موعظه می‌کرد.۵اهالی دیار یهودیه و مردمان اورشلیم، همگی نزد او می‌رفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید می‌گرفتند.۶یحیی جامه از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و ملخ و عسل صحرایی می‌خورد.۷او موعظه می‌کرد و می‌گفت: «پس از من، کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم خم شوم و بند کفشهایش را بگشایم.۸من شما را با آب تعمید داده‌ام، امّا او با روح‌القدس تعمیدتان خواهد داد.»

۹در آن روزها، عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در رود اردن از دست یحیی تعمید گرفت . چون عیسی از آب برمی‌آمد، در‌‌دم دید که آسمان گشوده شده و روح همچون کبوتری بر او فرود می‌آید.۱۱و ندایی از آسمان دررسید که «تو پسر محبوب من هستی و من از تو خشنودم.

۱۲روح بی‌درنگ عیسی را به بیابان برد . ۱۳عیسی چهل روز در بیابان بود و شیطان وسوسه‌اش می‌کرد. او با حیوانات وحشی به‌سر می‌برد و فرشتگان خدمتش می‌کردند .

۱۴عیسی پس از گرفتار شدنِ یحیی به جلیل رفت. او بشارت خدا را اعلام می‌کرد.

No comments: